اکسیر محبت
خدایا این محبت چیست که عطایم نمودی؟! شک نیست که مخلوق توست لیک چرا همرنگ توست؟!
ببین! احاطهام کرده و تنهایم نمیگذارد درست مثل خود تو، چنانکه فرمودی؛ «هو معکم اینما کنتم»
خدایا به هر سو مینگرم رنگی از او میبینم و در درون او تو را مییابم، چنانکه؛ «اینما تولوا فثم وجه الله».
الهی هرگاه اثری از آن در گوشهای از آفرینش تو میبینم قلبم به تپش افتاده، هیجانش تمام وجودم را میگیرد.
آری آموختهام؛ آیت توست که چنین ویژگیای دارد اما دربین آیاتت هرچه گشتم بزرگتر از آیت عشق ندیدم، گشتم و نیافتم تلألوئی زیباتر و آیتی درخشانتر از آیت عشقت.
خدایا! عشق از غیر عشق پدید نآید چنانکه وجود از غیر وجود ناپدید است، پس تویی حقیقت عشقی که عشق پدیده از توست، بهتر بگویم پس تویی حقیقت عشق که عشقِ دلها رد پای توست و دلهای عاشق مظهر تو.
کسانی گاه گویند دلیل خلق ما چیست؟! خدایا مگر خلق دلیلی جز تو دارد؟! و مگر تو ای زیبای مطلق غیر عشقی بینهایت؟! پس عشق است دلیل آفرینش که تو باشی و فقط.
بگذار فاش گویم؛ آنکه طعم محبت را چشید از چرایی آن نپرسد بل هنگامه لقاءِ محبوب را جوید که از هجر او در رنج است و جز وصال نجوید.
پس ای آنکه میپرسی از دلیل خود! بنگر در درون خود و نیک بنگر! آیا دلیلی جز مهرخود در کردارت مییابی؟! پس بدان چون تو کردارِ خدایی، پس از او نیز جز مهرش نیابی، چنانکه دین او نیز آیین مهر اوست، مگر نفرمود آنکه از تبار عشق و عصمت است که: هل الدین الا الحبّ؟!
خدایا روزی که این حقیقت را دریابد از شرمِ سوال در حضورت، تو پناهش ده که پناهی جز تو نیابد.
خدایا من نیز غافل بودم و تو شدی رهنمایم پس مرا نیز از غفلتم ببخش و دریابم که تو عاشقتری ازمن به من. خدایا اشک امانم نمیدهد، بغضم باز کن تا فریاد زنم؛ ای عشق بینهایت و ای دریای بیکرانه محبت، ای آنکه همه زیباییهای خَلقت تجسم آیتی از آیات عشق تو ست و نشان از مهر تو، پروردگار من! معبود من! اله محبوب من! ای که ربوبیتت دلیل عبودیت ما! دل میخواهد که فدایت شوم، میخواهد کاری برایت کرده باشم و عشقم را ثابت کنم، ولی چکنم که تو بینیازی از من، پس توفیقم ده که به بندگان خوبت که آیات تواند عاشقانه خدمت کنم و در این راه بمیرم.
تقدیم به آن با معرفت عاشق آن عارفه معصومه که درود خدا بر او و تبار پاکش باد
الا یا ایهاالعالم بدانید که عشق بیمعرفت کذب است و جاهل از این الفاظ جز لفظ دریافت نخواهد کرد!